اولین تجربه همنوازی مهارتی ها
غرق تماشای شکوفه درخت ها بودیم.
اما بدون شما چه ساکت بود حیاط مدرسه…
دلتنگ صداتون بودیم…
صدای خنده ها و شیطنت هاتون موقع زنگ تفریح ها…
بهار دلکش می رسید و دلمون به جا نبود،
چون شماها رو کم داشتیم
گفتیم کاش میشد دور هم جمع بشیم
باز ببینیم تون …
باز بغل تون کنیم …
باز بشنویم تون …
که یهو یه صدایی شنیدیم
یکی تو کوچه پس کوچه های بهار ساز میزد انگار
خوب گوش کردیم:
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن…
صدای گیتار باربد بود
ما هم باهاش دم گرفتیم و
زیر لب زمزمه کردیم:
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
که صدای ویالون بردیا و اهورا به گوشمون خورد
گفتیم چه عالی سه نفر شدن
بعد پارسا اومد، داشت سه تارش رو کوک می کرد، گفتیم آقا اصلا شروع قطعه مون با تو
صدرا، و سینا و نیما سه تا برادر بودن
با تنبک و کمانچه و آواز به جمع مون اضافه شدن…
بهراد با حلقه کشی های دفش، شوری که تو دلمون بود رو نشون داد
نوای فلوت پارسا هم، بهار دلنشین رو، دلنشین تر کرد
و سرانگشتان مهدیار و سامیار روی کلاویه های پیانو رقصوندمون
شهیار و هیراد
برامون با عشق تنبک نواختند
و نگم از رقص انگشتان کیانمهر روی پوست تنبک
نت به نت نواختیم با هم
دو، دو، سی
دو، سی، لا، سل، لا
روزها
هفته ها
انگشتهامون رو قبل از تمرین روی بخاری
و جانمون رو با نوای سازهامون گرم کردیم
حالا صدای سازهای نوازنده های کوچک مهارت حیاط مدرسه رو پر کرده بود
و شکوفه ها خندان تر بودند
و در و دیوار شادمان تر
و خرگوش ها شیطون تر
و زاغی ما، خوشحال تر
و بهارمون دلنشین تر
و حالا در چند قدمی بهار، قطعه ای که با سرانگشتان کوچک هنرمندشون نواختند پیشکش نگاه مهربان خانواده بزرگ مهارت
بهارتون دلنشین
و بهار آرزو بر سرتون سایه افکنده
نوروز ١۴۰٠ شادباش
???