درود، حال دلتون ناب
سارا هستم، سارابیدخت، دختر بیست و دومین روز أمرداد گرم و زیبا…
قصه ی آموزگاری من خیلی زود آغاز شد. وقتی هنوز نوزده ساله بودم و دانشجوی تازه وارد دانشگاه…
سال نود بود و من برای فنون تدریس انتخاب شدم تا مبحثی رو در کلاس تدریس کنم؛ شاید همان تدریس کوتاه من در کلاس فنون جرقه ی طلایی زندگی من شد .
توسط استادم انتخاب شدم که به عنوان معین وارد دبستان شوم …
ولی خدا برای من زیباتر چیده بود و من مهرماه سال نود آموزگار همان کلاسی که قرار بود معین باشم، شدم.
کنار بچه ها تلاش کردم، زندگی کردم و بزرگ شدم.?
از قصه ی من سیزده سال میگذره و من همچنان درس عشق میدم و بذر دوستی و محبت می کارم. در طول این مسیر افتخار همکاری با مدارس امام رضا واحد ۱۷، راه ارم و حضرت قائم (واله) و… رو داشتم.
امسال دومین سالیست که همراه مهارت دوست داشتنی و در کنار شما هستم ??.