سلام
سمر هستم به معنی افسانه و قصه…
قصه من از اونجا شروع شد که اون زمانها، یعنی سال ۱۳۵۹، که شناسنامهها دست نویس بودن و کارمندان عزیز ثبت احوال الزاماً خوشخط نبودند، اسم من که “ثمر” بود رو طوری نوشتند که “شمر” خونده میشد…
این شد که شناسنامه من اصلاحیه خورد و اسمم تبدیل شد به “سمر” که خیلی دوستش دارم، چون خاص و کمیابه وکلاً خاص بودن رو دوست دارم!
کودکی و نوجوانی ام رو در شهرهای مختلف ایران و جهان گذروندم و مدام مدرسه عوض کردم تا رسیدم به دبیرستان که تمام پایه ها رو در فرزانگان خوندم، رتبه کنکورم خیلی خوب شد و معماری بهشتی قبول شدم؛ اما نزدیک زمان رفتن از ترک خونه، خانواده، دوستان و هزار فعالیت هنری که در مشهد میکردم، ترسیدم.
نرفتم تهران، منتقل شدم به عمران فردوسی مشهد و حسرت معماری خوندن به دلم موند که موند…
البته که با یک معمار خوشذوق و مهربون ازدواج کردم و در کنارش از دنیای معماری لذت بردم…
دوره کارشناسی ارشد هم در دانشگاه فردوسی سازه خوندم و شدم مهندس عمران. ساختمونهای زیادی محاسبه، نظارت و اجرا کردم و از سال ۱۳۹۰ مشغول تدریس در دانشگاه سجاد شدم.
مادر هم شدم! مادر یک دختر نازنین و یک پسر دوستداشتنی…
به توصیه یکی از دوستان، پسرم رو گذاشتم دبستان مهارت و شیفته اونجا شدم و علاقه مند به کارکردن با بچهها که همیشه عاشقشون بودم.
این بود که منِ مهندسِ هنردوست، شدم آموزگار دوخت و دوز پسرای گل مهارتی.
امیدوارم امسال در کنار هم چیزهای زیادی یاد بگیریم.