مهربانو زینب خرمی

Shape Image One
Shape Image One
 Shape Image Four
 Shape Image Four
 Shape Image Four
 Shape Image Four
 Shape Image Four
 Shape Image Four

من زینب هستم از نوع سرسبزی‌های طرقبه؛
نام خانوادگی‌ام خرّمی است. در سال ۱۳۸۱ و در ماه شروع مدرسه‌ها، وقتی بوی مدرسه به مشامم می‌خورد، هوای بیرون آمدن می‌کنم. فکر کنم از همان زمان علاقه‌ام به معلمی باعث شد تا در ابتدایی‌ترین روزهای مهر به دنیا بیایم. آرزویم همیشه معلم شدن بود. در همان بچگی بازی مورد‌علاقه‌ام این بود که برای خودم و بچه‌های خیالی معلم می‌شدم؛ کفش پاشنه بلند، مقنعه و مانتو می‌پوشیدم و کیف مادرم را برمی‌داشتم؛ دفتر و ماژیک‌های رنگارنگم را برمی‌داشتم و به کلاس‌هایم وارد می‌شدم. این کلاس‌ها خیلی راه دوری از خانه‌مان نداشتند، چون همان اتاق‌های خانه‌مان بودند. هر چیزی که یاد داشتم را هزار بار برای بچه‌هایی که مثلاُ نگاهم می‌کردند، یاد می‌دادم. همین موقع‌ها بود که مامان و بابا با دیدن این حس من، یک تخته‌ی کلاسی برایم خریدند. او هم شد تخته کلاس من و مصرف ماژیک بسیار بالاتر رفت. علاقه‌ی من همچنان ادامه داشت. سال‌های دبیرستان به این فکر می‌کردم من مال چه رشته‌ای هستم؟ من قرار است در چه رشته‌ای قدمی کوچک در این جهان بردارم؟ نمی‌دانستم جایم کجا است؟ فقط می‌دانستم آنچه می‌خواهم، کمک به ساختن جهانی بهتر برای زندگی است. برای داشتن زندگی بهتر و حق برابر در شهرها و روستاها.
شهرسازی را انتخاب کردم. مانند خیلی‌ها نمی‌دانستم قرار است پایان چهار سال چه به‌دست آورده باشم. اما می‌توانم بگویم هربار به من قدرت انتخاب دهند، بازهم و بازهم شهرسازی را انتخاب می‌کنم.
شهرسازی یک سبک زندگی نیست؛ شهرسازی، خود زندگی است. در همان چهارسال یاد گرفتم شهرها دفترچه‌ی خاطرات یک ملت هستند و در دل هر بنا و کوچه و خیابان تاریخ و فرهنگی ثبت شده است. یاد گرفتم که رنگ‌ها، هوا، موسیقی گوش‌نواز کودکان یا حتی صدای عصای سالمندان، همه و همه نغمه‌های سازنده‌ی این رقص زندگی در شهر هستند. من هم با معلم درونم بزرگ شدم. آن تخته‌ای که گفتم را هم دارم و هنوز من و او هرسال با هم معلم پایه‌ی جدیدی بودیم و حتی با هم استاد ترم جدیدی!

در کنار بچه‌ها بودن و دیدن دندان‌های افتاده‌شان، دیدن ذوق.ها و افکار جالبشان، درک حس درون دلشان، گوش دادن به حرف‌های پراکنده‌شان و دیدن زندگی از نگاه آن‌ها، آرزوی تمام‌نشدنی من است. با وجود آن.ها، شهر رنگ شادی دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.